دیشب از دوباره بارون اومد،و از دوباره به گذشته
 
برگشتم.

گذشتهای تلخ،که توی این چند وقت حسابی آزارم داده و
 
اگه تنها دلخوشی منو ازم می گرفتن بدون شک مرده بودم.

دیشب حس کردم که بر خلاف اسمی که برای خودم گذاشتم اصلاً

نتونستم برای اطرافیانم نقش مفیدی داشته باشم.

بارش بارون دیشب بهانه ای شد برای ...

شما هم تا به حال براتون پیش اومده حس کنین که آدم
 
بی فایده ای هستین و زندگیتون داره بیهوده تلف میشه؟


نظرات 5 + ارسال نظر
امیر حسین جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:07 ب.ظ http://bezanberim.co.sr

سلام . خیلی خوب نوشتین خسته نباشین اگه وقت کردین به ویرانه ما هم سری بزنین که شاید آباد بشه....مرسی
موفق وسر بلند باشین
در ضمن تبادل لینک با شما برای بزن بریم افتخار بزرگیه...

پسر ذهن آبی جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:23 ب.ظ http://boyofsea.blogsky.com

وبلاگت خیلی زیبا بود واقعا خوشم آمد به خصوص نوشته ها و قالبش اگر خواستی سر بزن دیروز اولین نوشته ام بوده

فریبا جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:35 ب.ظ

سلام.من فقط متن اولتون رو خوندم.خوب بود فقط یه کم غمگین بود امیدوارم از قلم زیباتون برای نوشتن متنهای شادتر استفاده کنید

؟؟؟؟؟ شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:28 ق.ظ

تبریک میگم خیلی قشنگ بود.
به امید موفقیت روز افزون شما.
کاش ........................

آیدا دوشنبه 1 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 08:11 ق.ظ

سلام!!!واقعا مطالبی که مینویسی زیباست!!اما تو چرا اینقدر نا امیدی؟؟؟تازه اول زندگیته!۱!!پس من چی باید بگم؟؟در کل من از اون متنت که در مورد بزرگ شدن و اون یکی که ازفرانسیس تامپسون بود خیلی خیلی خوشم اومد!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد