بهار می رسد-اما ز گل نشانش نیست
نسیم –رقص گل آویز گل فشانش نیست 
د لم به گریه ی خونین ابر می سوزد
که باغ –خنده به گلبرگ ارغوانش نیست 
چمن بهشت کلاغان و بلبلا ن خاموش !
بهار نیست به باغی که باغبانش نیست
چه دل گرفته هوایی –چه پا فشرده شبی
که یک ستاره ی لرزان در آسمانش نیست !
کبو تری که در این آ سمان گشاید بال
دگر امید رسیدن به آشیانش نیست  
ستاره نیز به تنهاییش گمان نبرد
کسی که همنفسش هست و همزبانش نیست ! 
جهان به جان من آن گونه سرد مهری کرد 
که در بهار و خزان-کار با جهانش نیست 
ز یک ترانه به خود رنگ جاودان نزند 

د لی که چون دل من رنج جاودانش نیست

نمیدونم،شاید بهار امسال یه جورایی اینطوری باشه
شایدم نباشه!!!
البته،حتماْ کسانی هستن که بهار براشون رنگ و رویی نداره
مثلاْ کسانی که عزیزی از دست دادن،یا کسانی که گرفتاریهاشون بهشون اجازه نمیده بتونن
به روزهای خوب فکر کنن و ...
ولی شیرین هست اگه همه ی ما به فکر همنوعان خودمون باشیم و اونا رو تحت هیچ شرایطی
فراموش نکنیم.
به امید اینکه امسال، سال خوبی برای همه باشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد