« تاجر احساس »


خیلی نامردی ستاره، بدی هات شمردنی نیست

 

واسه این شاعر تنها، بدتر از تو دشمنی نیست

 

خیلی نامردی ستاره، کردی دل رو پاره پاره

 

گفتی: رسم روزگاره!!! هیچ نگاری موندنی نیست

 

 

ستاره چقدر فروختی دلتو به رخوت تن؟

 

به چه قیمتی گذشتی، از دل ساده دل من؟

 

بگو ای تاجر احساس، دل دادی به چند تا الماس؟

 

نگو که نگفته پیداست واسه چی شدی تبر زن!!

 

ستاره،ظلمت ظلمت، پر تاریکی و درده

 

نیزه ی تیز گریزت، ته قلبم لونه کرده

 

ستاره روشنی یات کو ؟ خورشید ناز نگات کو ؟

 

بگو تو این شب جادو دل تو کجا میگرده؟

 

 

خیلی نامردی ستاره، بدی هات شمردنی نیست

 

واسه این شاعر تنها، بدتر از تو دشمنی نیست

 

خیلی نامردی ستاره، کردی دل رو پاره پاره

 

گفتی: رسم روزگاره!!!  هیچ نگاری موندنی نیست

 

 

خیلی نامردی ستاره؛ میگی نه، آینه رو بردار

 

خودتو تو اون نگاه کن، ببین باز میکنی انکار

 

ببین از اون دل مجنون، چیزی مونده جز شبستون

 

ببین تا بدونی ویرون شده اون لوطی عیار

 

تا بفهمی که چه آسون شدی آلوده ی بازار

 

شدی آلوده ی بازار...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:23 ب.ظ

ستاره به جز قانون طبیعت رفتار نکرده:

به هر چیر نگاه کنی ناپدید میشه!!

شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد