یا تو یا هیچکس


و تو فقط گفتی:   « پرواز را به خاطر بسپار که پرنده مردنی‌است »

 

مانده ام با یک خانه پر از بوی تو...

نگاهم به هر طرف که می رود تو را می بیند...

جای خالی ات خیلی آزارم می دهد...

آزرده می شوم و دلتنگ...

دلتنگ تو... دلتنگ حرفهایت... دلتنگ آغوش گرمت... دلتنگ بوسیدنت حتی...

آزرده ام از دیدن روزهای تلخ بی تو بودن و آزرده که می شوم به همه می پرم

تو نیستی و جای تو را هیچ خدایی پر نمی کند...

از تنهایی می ترسم

سایه ای می آید و می رود... می ترسم بیاید و بماند...

نگاهش نمی کنم... خودم را مشغول می کنم... ولم نمی کند...

خانه ی خالی دیوانه ام می کند... هوایی ام می کند...

روزی هزار بار خودم را دلداری می دهم و باز نمی شود...

کابوس می بینم...

توی خوابهایم نیستی، تعبیرشان اما... نمی دانم...

می لرزم



یا تو یا هیچکس


حس خوب با تو بودن، دیگه با من آشنا نیست

شعر خوب از تو گفتن، دیگه سوغاتی من نیست

من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم

واسه بوسیدن دستات همه زندگیم رو باختم

توی رودخونه قلبت، قایق من رفتنی بود

من از اول می دونستم، قایقم شکستنی بود

واسه قلبت صد تا عاشق، زیر پنجره ت می خوندم

توی هر شهری که بودی، من مسافرت می موندم

اگه بارونی نباشه واسه ریشه ی درختم

تو نیاز تو می مونم تا بباری روی بختم

قامت خوب و قشنگت شده درمون تب من

سفرت بی انتها بود واسه قصه ی شب من

چیز تازه ای ندارم که به پای تو بریزم

دست خوب مهربونی یاورت باشه... عزیزم
نظرات 4 + ارسال نظر
هادی سه‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:39 ب.ظ http://www.mrhadizadeh.blogsky.com


با تو بودن
تنها در کنار تو بودن نیست
این را فهمیدم
وقتی که به گلی - گل تنهای مهربان اتاقم - آب می دادم.
اینک
در آستانة غار تنهائیم
با تو بدرود می گویم
که این خود
سلامیست دیگر به سرنوشت
... بدرود ...


مریم چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:25 ب.ظ http://baan3117.blogfa.com


حقیقت

همه فکرم این بود
که اگر هرانسان ازبرای عشقش
سخت سخت گریه کند به سرانجام رسد
همه عشقی رامن، یک هوس می دیدم
یا که یک دوستی کم ، یک رجس می دیدم
وای که عشق خود را، پاکِ پاک می دیدم
دورازهرنوع ریا، چون طلا می دیدم
شکی دردلم نبود، چونکه دوستش داشتم
با همه پاکدلی، پادرره داشتم
اما دراین میان، فهمیدم اشتباه
دل داده ام به او، گشتم چه زود فنا
شد وجودم تردید، حیف آن قلب سپید
که برای آن پلید، لحظه لحظه می تپید
حال حقیقت این است
که دو قلب یکرنگ ، می توانند عشق را، روسپید گردانند

مسافر همیشگی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:15 ب.ظ http://daram-az-to-minevisam2.blogsky.com/

تو دیگه چرا داش مسعود ؟

میلاد پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:21 ب.ظ http://bonyangroup.blogsky.com

سلام
اگه از عکس های نا مناسب استفاده نکنی خیلی بهتره
اونجوری قشنگ تر میشه
اینم نظر من
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد