چه رفته است که امشب سحر نمی آید
شب فراق مگر به پایان نمی آید
جمال یوسف گل، چشم باغ روشن کرد
ولی ز گمشده ی من خبر نمی آید
تو را مگر به تو نسبت کنم به جلوه ی ناز
که در تصور از این خوبتر نمی آید
طریق عقل بود ترک عاشقی دانم
ولی ز دست من این کار بر نمی آید
دو روزه، نوبت صحبت عزیز دار" رهی"
که هر که رفت از این ره، دگر نمی آید
سلام دوست خوبم این اولین باره که من میام اینجا ...خیلی از آشنایی باهات
خوشبختم همه نوشته های قبلی تو هم نیگا کردم جالب بودن ...من هم یه بلاگ
دارم به اسم کلبه گیتار تصمیم گرفتم آهنگایی رو که خودم ساختم و اجرا کردمو
تو بلاگم بذارم بعضی از دوستان هم لطف میکنن میان گوش میدن و نظرشونو راجب
آهنگم مینویسن میخواستم از شما هم دعوت کنم تشریف بیارین به کلبه من و مثل یه منتقد
به آهنگ من گوش بدین و نظرتونو هم بدین....ممنون میشم..... در پناه خدا
سلام داداشی
خوبی ببین میبینم که رفتی تو کار تبلیغات و از این حرفا ( ماسک صورت ) :ی
تو حتما موفق میشی ادامه بده
تا بعد به امید دیدار
به خدا میسپارمت چون از خدا امانت دار تر پیدا نکردم
راستی انقدر این آباجی ما رو اذیت نکن
رفتم از تولد وبلاگت تا حالا و هر کجا که چیزی به نظرم رسید همون جا نوشتم!!
مطالب قشنگی داری ـ بعضی هاشون واقعآ تکان دهنده هستند( هنور دلهره متن خاکت رو دارم ـ راستی تونستی دروغ رو باور کنی؟ ـ نامه هات غمگینم کرد...)
موفق باشی ـ زندگیت پر از برکت عشق.