خیلی نامردی ستاره، بدی هات شمردنی نیست
واسه این شاعر تنها، بدتر از تو دشمنی نیست
خیلی نامردی ستاره، کردی دل رو پاره پاره
گفتی: رسم روزگاره!!! هیچ نگاری موندنی نیست
ستاره چقدر فروختی دلتو به رخوت تن؟
به چه قیمتی گذشتی، از دل ساده دل من؟
بگو ای تاجر احساس، دل دادی به چند تا الماس؟
نگو که نگفته پیداست واسه چی شدی تبر زن!!
ستاره،ظلمت ظلمت، پر تاریکی و درده
نیزه ی تیز گریزت، ته قلبم لونه کرده
ستاره روشنی یات کو ؟ خورشید ناز نگات کو ؟
بگو تو این شب جادو دل تو کجا میگرده؟
خیلی نامردی ستاره، بدی هات شمردنی نیست
واسه این شاعر تنها، بدتر از تو دشمنی نیست
خیلی نامردی ستاره، کردی دل رو پاره پاره
گفتی: رسم روزگاره!!! هیچ نگاری موندنی نیست
خیلی نامردی ستاره؛ میگی نه، آینه رو بردار
خودتو تو اون نگاه کن، ببین باز میکنی انکار
ببین از اون دل مجنون، چیزی مونده جز شبستون
ببین تا بدونی ویرون شده اون لوطی عیار
تا بفهمی که چه آسون شدی آلوده ی بازار
شدی آلوده ی بازار...
ســـالها پـــیش در مــــحله ما
هــــمه ی مــــرد ها پسر بـودند
هــــرچه مــادربــزرگ می بیند
دخـــترانی چه عشوه گربودند
شــاید آنها سـر همین کــوچه
صــحبتی عــاشقانه می کردند
یــــا قــدم می زدنـــد و بـا آواز
کــــوچه را پـــر ترانه می کردند
ســـالها زان زمــانه می گذرد ...
و کــنون فــرصت محبت مـاست
نوبتی هم اگر حساب کنید
حـــالیا، بــا اجـازه نـوبت مـاست