یا تو یا هیچکس

هیچ کششی، هیچ جاذبه ای احساس نمی کنم...

 باور کن حتی واژه بودن هم عذاب آور شده 

 من نبودن را ترجیح می دهم...

 خدایا من هنوز هم فلسفه جبر و اختیار تو را درک نکرده ام !!!

 زمین خلوت را می نگرم و آسمان ساکت را و خود را...

 و در این نگریستنهای همه دردناک و همه تلخ...

همواره از خود پرسیده ام وهر لحظه صریح تر و کوبنده تر،
که تو اینجا چه می کنی؟
 احساس می کنم که نشسته ام و زمان را می نگرم و آدمها را می نگرم که می گذرند... 
 همین  و همین 
 کوله‏بارم را بسته‏ام
 برای یک سفر طولانی
 به مقصدی نامعلوم
همراه قاب عکسم
و خیال تو
- خدانگهدار -

نظرات 4 + ارسال نظر
یاسمن چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:34 ب.ظ http://sedayeshekastanekhatereha.blogsky.com

salam.matnet messe hamishe ghashang bood.rasti gofte boodin update kardam begam.matne jadid gozashtam.moafagh bashin.byebye

عسل بانو یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:11 ق.ظ

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. وبلاگت خیلی قشنگ شده .عزیزم بهت تبریک میگم.

نوشین یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:42 ق.ظ http://aftabgardan.blogfa.com

بازم سلام
اومدم ببینم آپ کردی یا نه دیدم هنوز خبری نیست
فقط همین
راستی اون دوستتون هم شعرای خیلی قشنگ و با مفهومی می نویسه
حیفه که دیگه نمی خواد بنویسه
من که خوشم اومد

سمانه یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 09:56 ب.ظ

سلام...
بودن یا نبودن...منم می خوام فرق بودن و نبودنو بفهمم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد