او که دم از محبوبیت میزد
در شهر خود غریبی بیش نبود
او از عشق بی نصیب بود
او کارش فریب بود
او بازی می خواست، بازیچه زیاد داشت
یکی یکی می شکست و کنار می گذاشت
او همیشه فکر دلبری بود
چشمهای شیطان همه جا دنبال پری بود
او به وفا و صداقت کرده بود پشت
او عاشقانش را پنهانی با محبت می کشت
خوشم اومد قشنگ بود..
سلام
خوبی
شعر قشنگی نوشتی
راستی چرا به من سر نمی زنی ؟
موفق باشی
افسوس او که من نداشت...
او همه چیز داشت بجز من
هنوز نتوانستم درکش کنم
شاید او هم همین را می گوید
.....................................
راستی خدا واقعا داره چیکار می کنه چرا...
.......................................
من نمی توانم همچون کودکان گریه کنم
پس سکوت می کنم
اما نه مثل آدم بزرگا
.:: بدرود::.
سلام یاس مهربونم مثل همیشه زیبا بود
همیشه وقتی می یام اینجا کلی بهم خوش می گذره !
با اجازه می خوام بهتون لینک بدم !
سلام و خوبی یاسی جون؟وبلاگت اساسی قشنگ و پرمحتوا شده و هست. امیدوارم موفق باشی راستی بابا مگه قرار نشد کمتر غصه بخوری!!!!!!!!
سلام عزیزم
باید بگم که وبت خیلی قشنگه امید وارم همیشه شاد و خرم باشی
و در تمامی مراحل زند گی پیروز و سربلند باشی
ضمنا اگه د و ست داشتید به وب من هم سر بزنید
یاس مهربون عشق یه غریبه به جونم افتاد طوری که دلم و صاف بهش دادم . اما یاس مهربون داره بی وفایی می کنه می خواد همه رو زیر پاش بزاره یاسی واسم دعا کن .
من دوسش دارررررررررررررررررم
یاسی با هزار اندوه و درد وبلاگت واسه من قشنگ بود .
خوش به حال کودکان
نه عشقی نه غمی .....