منم اون سایه وحشت که به چاهی رفت و برگشت
منم اون دیواره کوتاه که شده مسیره هر راه
منم اون خار بیابون که شده تشنه ی بارون
منم اون مداد بی سر که نشسته روی دفتر
منم اون پنجره ی باز که دلش مملوِ از راز
منم اون کویره لوطی که شده اسیره طوطی
منم اون طناب غیرت که شده فدای صحبت
منم اون باغچه بی گل که پره از داغ سنبل
منم اون دفتره بی خط که به نقطه کرده عادت
منم اون دل شکسته که شده از همه خسته
منم اون عاشق بی کس که واسش غریبه هر کس